دون پرورنده. که فرومایگان را نوازد و جوانمردان را خوار دارد: آب و هوای فارس عجب سفله پرور است کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم. حافظ. سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد که کام بخشی او را بهانه بی سببی است. حافظ
دون پرورنده. که فرومایگان را نوازد و جوانمردان را خوار دارد: آب و هوای فارس عجب سفله پرور است کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم. حافظ. سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد که کام بخشی او را بهانه بی سببی است. حافظ
کسی یا چیزی که در سایه پرورش یافته باشد، میوه ای که در سایه رسیده یا آن را در سایه خشک کرده باشند، کنایه از شخص آسوده و محنت نکشیده، کسی که پیوسته در ناز و نعمت به سر برده باشد، برای مثال تو سایه پرور نازی چه غم از آن داری / که ما ز تابش خورشید جور سوخته ایم (سراج الدین راجی- مجمع الفرس - سایه پرور)
کسی یا چیزی که در سایه پرورش یافته باشد، میوه ای که در سایه رسیده یا آن را در سایه خشک کرده باشند، کنایه از شخص آسوده و محنت نکشیده، کسی که پیوسته در ناز و نعمت به سر برده باشد، برای مِثال تو سایه پرور نازی چه غم از آن داری / که ما ز تابش خورشید جور سوخته ایم (سراج الدین راجی- مجمع الفرس - سایه پرور)
کنایه از آسوده. (انجمن آرا). کسی را گویند که پیوسته بفراغت و آسودگی برآمده باشد و محنت و مشقت نکشیده باشد. (برهان) ، مفت خور. (انجمن آرا). رایگان خوار. (آنندراج) (برهان). کنایه از کسی که بناز و نعمت پرورش یافته و بخورد و خفت و راحت عادت کند و از زحمت بگریزد. (انجمن آرا) : باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است شمشاد سایه پرور ما از که کمتر است. حافظ. ای خونبهای نافۀ چین خار راه تو خورشید سایه پرور طرف کلاه تو. حافظ. رجوع به سایه پرورد شود. ، گیاهی که آن را نان خورش کنند. (برهان). نانخورش، هر چیز نازک و ظریف، طفیلی، مگسهای سر سفرۀطعام. (ناظم الاطباء)
کنایه از آسوده. (انجمن آرا). کسی را گویند که پیوسته بفراغت و آسودگی برآمده باشد و محنت و مشقت نکشیده باشد. (برهان) ، مفت خور. (انجمن آرا). رایگان خوار. (آنندراج) (برهان). کنایه از کسی که بناز و نعمت پرورش یافته و بخورد و خفت و راحت عادت کند و از زحمت بگریزد. (انجمن آرا) : باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است شمشاد سایه پرور ما از که کمتر است. حافظ. ای خونبهای نافۀ چین خار راه تو خورشید سایه پرور طرف کلاه تو. حافظ. رجوع به سایه پرورد شود. ، گیاهی که آن را نان خورش کنند. (برهان). نانخورش، هر چیز نازک و ظریف، طفیلی، مگسهای سر سفرۀطعام. (ناظم الاطباء)